روز مادر
دیشب رفتم پیش هلیا جونم. لباس عروس پوشیده بود و پشت پنجره منتظرم بود . وقتی هم که درباز شد و منو دید پرید بغلم. دلمون خیلی برای هم تنگ شده بود.تا آخر شب هم با هم بودیم.ولی هلیا موقع رفتنمون دوباره گریه کرد و بهونه گرفت.دیدن اشکهایش برام خیلی سخت بود. تازه دخترم به مناسبت روز مادر برام نامه نوشته بود. هدیه گل سر و بلوز خریده بود و با وسواس و عشق برام کادو کرده بود. یعنی یه جعبه هدیه برام درست کرده بود حاوی: نامه، گل سر، آدامس و تازه انبر آشپزخونه(که نیاز داشتم) هم خریده بود.کاغذ کادو هم خودش درست کرده بود.عاشقتم دختر مهربون و گلم.ازت ممنونم. ...
نویسنده :
آزاده رحیمی
10:58